كنون رزم جومــونگ و رستم شنو، دگرها شنيدستي اين هم شنو
به رستـــم چنين گفت اون جومونگ، ندارم ز امثال تو هيچ بـــاک
كه گــر گنــده اي من ز تو برترم ، اگر تو يــلي من ز تـــو يـــلترم
رستــــم انـــگار بهـــش برخورد ، يهـــو قاطــي كــــرد و بــگفت
زمــــين منـم مرد مردان رگین، ز مـــادر نــزادست چون مـن چنين
تواي جوجه با اين قد و هيكلت، برو تا نخورده است گرزم بر سرت
جمونگ چون ازاین حرف به جوش آمد،روبه رستم کردوچنین گفت
تو را هيـــچ كــس بيــن ايرانيان ، نمي داندت چيست نـــام و نشــان
منم ســـانگ ايــل گـوكه نامدار ، ز من گـــنده تر نیامده در جــهان
تو در پيش من مور هم نيستي، كانال ۳ رو ديدي؟ كور كه نيستي
رستم پهلوان،لوتي نباخت، رو به رجز خواني كردو با سخن تاخت
چــنین گفت رستم به اين مرد جنگ ، تويي دشمنـــم بــي درنـــگ
چنان برتنت كـوبم ايـــن نعلبكي، كه ديگر نخواهي تو سوپ، آبــكي
مگـــر تو نـــداني كه مـن كيستم؟، من آن (تسو) سوسولت! نيستم
منم رستم، آن شير ايــران زمين،بويو،كوچك است در نگاهم همين
جومـــونگ آمد از پشت تپه سياه، كنارش(يوها) مــــادر بي گنـــاه
بگفت هين منم آن جومونگ رشيد،هم اينك صدايت به گوشــم رسيد
چون او گفته با تو نجنگم رواست، دگرهرچه گويم به اوبرهواست
و اين شد كه رستم سخن تازه كرد، كه حرف دلش گفت پس كو نبرد
بگفت جمونگا كه حرف دل است،كه زن ها گـرفتند اوضاع به دست
كه ما پهلوانيم واين است حالمان، كه دادار بايد رســد بر دل اين وآن
بگذارتابگرييم چون ابردربهاران،كزسنگ ناله خيزد برحال ماجوانان
خیلی ممنون که به وبلاگ خودتون سر زدین
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:وااااا بیکار چیه بچه حس شاعریش گل کرده نزن تو ذوقش